English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7668 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
agoraphobic U شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cataleptic U مبتلا به بیماری جمود عضلات مبتلا به جمود فکری
poliomyelitic U مبتلا به بیماری فلج کودکان
schizo U شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
greensick U مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
acidosis U فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
sequela U بیماری ناشی از بیماری دیگر
sacred places U جاهای مقدس
shoaly U دارای جاهای کم اب
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
scaling ladder U نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
privilege cab U درشگه کرایهای که حق دارددر جاهای خصوصی بایستد
occasional licence U پروانه فروش نوشابه درمواقع و جاهای معین
balaam U موادکوتاه برای پرکردن جاهای خالی در روزنامه
globetrotter U کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
globetrotters U کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
We do not usually go places that cost a lot of money. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
modem U دستگاه مدولاسیون وبازخوانی اطلاعات کامپیوتری یا مخابره انها به جاهای دیگر
Are there any antiquities here? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
given U مبتلا
stricken U مبتلا
unhinged U مبتلا بهبیماریذهنیوروحی
mangy U مبتلا به جرب
mangey U مبتلا به گری
mangey U مبتلا به جرب
meningitic U مبتلا به مننژیت
mangy U مبتلا به گری
constipated U مبتلا بهیبوست
giddy U مبتلا به دوار سر
amnesic U مبتلا به فراموشی
amnesiac U مبتلا به فراموشی
colicky U مبتلا بهقولنج
infect U مبتلا و دچارکردن
gangrenous U مبتلا به قانقاریا
infecting U مبتلا و دچارکردن
infects U مبتلا و دچارکردن
allergic U مبتلا به آلرژی
varicose U مبتلا به واریس
afflict U مبتلا کردن
afflicts U مبتلا کردن
glandered U مبتلا به مشمشه
tuberculate U مبتلا بمرض سل
bronchitic U مبتلا به برنشیت
afflicting U مبتلا کردن
rheumaticky U مبتلا بهرماتیسم
hemophilic U مبتلا به هموفیلی
leper U مبتلا به جذام
lepers U مبتلا به جذام
olio U شلوغ
noises U شلوغ
hubble bubble U شلوغ
unquiet U شلوغ
bustling U شلوغ
fraise U شلوغ
noisiest U شلوغ
cramped U شلوغ
noisier U شلوغ
noise U شلوغ
disorderly U شلوغ
pall mall U شلوغ
hullabaloo U شلوغ
hullabaloos U شلوغ
noisy U شلوغ
redliner U خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد
bleeder U مبتلا به خون روش
schizophrenics U مبتلا بجنون جوانی
shell-shocked U موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
stenosed U مبتلا به تنگی نفس
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
arthritic U مبتلا به اماس مفصل
bleeders U مبتلا به خون روش
rheumatic U ادم مبتلا بدردمفاصل
septicaemic U مبتلا بگند خونی
schizophrenic U مبتلا بجنون جوانی
gapy U مبتلا به دهن دره
greensick U مبتلا به یرقان سفید
leukotic U مبتلا به مرض لوسمی
greensick U مبتلا به یرقان ابیض
plaguer U مبتلا به طاعون کننده
spastic U مبتلا به فلج تشنجی
psychopath U مبتلا بامراض روانی
psychopaths U مبتلا بامراض روانی
pleuritic U مبتلا به ذات الجنب
liverish U مبتلا به مرض جگر
spastics U مبتلا به فلج تشنجی
bustles U شلوغ کردن
rookeries U جای شلوغ
mOlTe U پرازجمعیت شلوغ
kerfuffle U شلوغ پلوغی
bustled U شلوغ کردن
bustle U شلوغ کردن
tumult U غوغا شلوغ
rookery U جای شلوغ
pell mell U شلوغ پلوغ
kerfuffles U شلوغ پلوغی
make a noise U شلوغ کردن
brattle U شلوغ کردن
chockablock U شلوغ کیپ
raise a devil U شلوغ کردن
jammed U شلوغ کردن
raise a cain U شلوغ کردن
jams U شلوغ کردن
messy U شلوغ کار
messy U کثیف شلوغ
other fish to fry <idiom> U شلوغ بودن سر
raise a hell U شلوغ کردن
get up the nerve <idiom> U خیلی شلوغ
jam U شلوغ کردن
blue baby U طفلی مبتلا به یرقان ازرق
cachectic U مبتلا بسوء هاضمه وضعف
busying U دست بکار شلوغ
busy U دست بکار شلوغ
busier U دست بکار شلوغ
busied U دست بکار شلوغ
busiest U دست بکار شلوغ
overcrowd U بسیار شلوغ کردن
overset U شلوغ کردن واژگونی
beehive U جای شلوغ و پرفعالیت
beehives U جای شلوغ و پرفعالیت
agoraphobia U ترس از مکانهای شلوغ
bursting U مملو از آدم - شلوغ
In busy (crowded) streets of Tehran . U درخیابانهای شلوغ تهران
tumultuous U شلوغ بهم ریخته
blatantly U شلوغ کننده خودنما
blatant U شلوغ کننده خودنما
busies U دست بکار شلوغ
carsick U مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
diabetics U مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
diabetic U مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
hyperope U مبتلا به مرض دوربینی شخص دوربین
carpet moth U بید فرش که خصوصا در جاهای تاریک و کم نور الیاف پشم فرش را مورد حمله قرار می دهد
The doctor is a busy man . U دکتر سرش شلوغ است
loudmouth <idiom> U شلوغ ،شخص پزبده واحمق
anomal design U طرح شلوغ و بدون تقارن
(All) hell broke loose. <idiom> U خیلی پر سر وصدا و شلوغ بود.
interweave U نقش شلوغ و درهم بافته
It's sheer pandemonium. <idiom> U خیلی پر سر وصدا و شلوغ است.
rush-hour traffic U وقت شلوغ رفت و آمد
schizoid U مبتلا به اختلال روانی وجنون گوشه گیری
seasick U مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
To cause confusion . To kick up a fuss (row). U شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. U اینروزها سرم خیلی شلوغ است
I'm up to my ears with work. U خیلی سرم با کارهایم شلوغ است.
airsick U مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
illnesses U بیماری
malady U بیماری
disease U بیماری
diseases U بیماری
epizootic U بیماری
illness U بیماری
maladies U بیماری
virulent <adj.> U بیماری زا
pathogenic U بیماری زا
graves'disease U بیماری گریوز
AIDS U بیماری سیدا
legionnaires' disease U بیماری لژیونرها
hansen's disease U بیماری هنسن
herpes simplex U بیماری تب خال
tay sach's disease U بیماری تی- ساکس
wilson's disease U بیماری ویلسون
catamnesis U تاریخچه بیماری
down's disease U بیماری داون
encephalopathy U بیماری مغزی
AIDS U بیماری ایدز
insect vectors U حشرات بیماری زا
some kind of sickness U یک نوعی از بیماری
radiation sickness U بیماری اشعه
VD U بیماری مقاربتی
parkinsonism U بیماری پارکینسون
pathogenesis U بیماری زایی
VD U بیماری زهروی
Diagnosis. U تشخیص بیماری
pick's syndrome U بیماری پیک
pathognomy U بیماری شناسی
The symptoms ( of a disease) . U علائم بیماری
pott's disease U بیماری پوت
sick bed U بستر بیماری
pathophobia U بیماری هراسی
neuropathy U بیماری عصب
love sickness U بیماری عشق
lumpy jaw U بیماری "اکتینومیکوز"
radiation sickness U بیماری برتابشی
to be down with something U بیماری گرفتن
mental disease U بیماری روانی
mental illness U بیماری روانی
mental disorder U بیماری روانی
to be ill with something U بیماری گرفتن
to have something [a disease, an illness] U بیماری گرفتن
to be laid up with something U بیماری گرفتن
radiation sickness U بیماری تابشی
nosophilia U بیماری خواهی
nosophobia U بیماری هراسی
pick's disease U بیماری پیک
symptomatic U نشانه بیماری
rabies U بیماری هاری
ailments U بیماری مزمن
Recent search history Forum search
1confinement factor
1مرض سینه وبغل
1rite de passage
1لطفا
1Are you busy??
1jenny tried to explain that Barretts had to eat,just like other people
2Rowdy
1Immune system remembers pathogen on subsequent exposure
1erase your personal
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com